loading...
akhbar tecnolozh4
saqar بازدید : 63 چهارشنبه 18 دی 1398 نظرات (0)

عادل طالبی، چهره شناخته‌شده‌ای در حوزه دیجیتال مارکتینگ محسوب می‌شود و در پروفایل واتس‌اپش هم نوشته که استراتژیست کسب‌وکارهای دیجیتال است. حرف‌های صریح و بدون‌تعارفی دارد و طی گفت‌وگو بارها می‌گوید که همین کلمه را بنویس. حتی اگر آن کلمه قابل‌انتشار نباشد. وقتی از مهاجرت منابع انسانی کاربلد به خاطر شرایط فعلی کشورمان حرف می‌زند، اشکش را می‌توان دید. هرچند به آینده امیدوار است. گلایه‌های بی‌شماری دارد و البته در مقابل هر گلایه، سعی می‌کند راهکاری را هم نشان بدهد. معتقد است که وقتی راهکاری ارائه نمی‌دهیم، باید خاموش بشویم.

هفته‌نامه شنبه نوشت: عادل بنیانگذار و مدیرعامل «تیزلند» به‌عنوان یک استارتاپ حوزه آموزش است؛ کسب‌وکاری که بیش از ۳۰۰هزار کاربر دارد که از خدماتش استفاده می‌کنند. البته کار استارتاپ‌ها را در این حوزه سخت می‌داند چون کسب‌وکارهای قدری از حوزه سنتی به بازار آنلاین آمده‌اند و به دلیل برخورداری از زیرساخت‌های تامین و لجستیک قوی، سهم عمده‌ای از این بازار چندین هزار میلیارد تومانی به دست آورده‌اند.

این کارشناس دیجیتال‌مارکتینگ در مورد مسائل متنوع دیگری هم صحبت کرده و معتقد است که اکوسیستم استارتاپی ایران با فقر نیروی حرفه‌ای دیجیتال مارکتر مواجه است. ضمن اینکه سرمایه‌گذاری روی دیجیتال مارکتینگ و بررسی داده‌ها و تحلیل و آنالیز نتایج را از ضروریات اکوسیستم می‌داند.

هر چند به دلایل مختلف، تاکنون کار عمده‌ای در این زمینه صورت نگرفته است. همچنین می‌گوید: «بنیانگذاران استارتاپ‌ها نمی‌توانند اهمیت دیجیتال مارکتینگ را برای سرمایه‌گذاران توضیح بدهند و سرمایه‌گذاران هم دید بلندمدت ندارند. به‌اشتراک‌نگذاشتن تجارب و راه‌حل‌ها از طرف کسب‌وکارها، خانه‌نشینی یا مهاجرت کاربلدها، جولان بی‌تجربه‌ها و نامنتورها در اکوسیستم به‌عنوان سخنران و راهنما و… از دیگر مسائل اکوسیستم از دید عادل است.

به دست آوردن نقشه فرهنگی مردم ایران و برنامه‌ریزی و بازاریابی براساس مشتری ایرانی، اینکه باید انواع مشتری و انواع بستری را که مشتری در آن حضور دارد، شناسایی کنیم، اینکه منتور مفت نیست، رفیق‌بازی در اکوسیستم، دردسرهای توییتری، وظایف کسب‌وکارهای بزرگ در برابر آموزش و تربیت نیروی انسانی، اسیر اعداد و ارقام ‌نشدن، کمبود منابع انسانی در حوزه دیجیتال مارکتینگ و… از دیگر مباحث مطرح‌شده از طرف عادل طالبی بوده که در این گفت‌وگو می‌خوانید.

عادل طالبی را با فایل‌های صوتی‌ و یادداشت‌ها و وبینارهایش می‌شناسیم. کسب‌وکارهای شخصی خودش از جمله تیزلند در حوزه آموزش را دارد، در حوزه بازاریابی و دیجیتال مارکتینگ فعال است و خلاصه از صداهای بلند اکوسیستم محسوب می‌شود، ولی شاید خیلی‌ها ندانند که عادل از کجا و چگونه وارد حوزه بازاریابی دیجیتال شده و از چه زمانی کار در حوزه استارتاپی را آغاز کرده است.

 

فکر می‌کنم برای شروع گفت‌وگو بهتر است از سابقه کاری‌ات بیشتر بگویی.

سال ۷۴ وارد بازار کار شدم. چون در رشته کامپیوتر تحصیل کردم، اغلب کارهای من در زمینه کدنویسی و برنامه‌نویسی و راه‌اندازی سایت بود. تا سال ۹۲، ۱۱۸‌سایت برای دیگران راه‌اندازی کرده بودم. در این سال به این نتیجه رسیدم که دیگر باید برای خودم کار کنم و به خاطر تجربه کاری در یک مدرسه، تصمیم گرفتم در حوزه آموزش کار کنم.

برای شروع کار، همه سایت‌هایی را که خودم طراحی کرده بودم، بررسی کردم و متوجه شدم که ۲۰ تا ۳۰ سایت در حال فعالیت هستند. دلیل شکست و موفقیت‌شان را تحلیل کردم. در همین زمان، دوستی به من گفت که شیوه بررسی تو باید براساس تحلیل بازاریابی و استراتژی و… باشد. من تا آن زمان تلقی‌ام از بازاریابی، کار ویزیتوری بود، اما در آن زمان متوجه شدم که بازاریابی یک علم است.

دوستم از من خواست که در رشته MBA درس بخوانم. در آن زمان به MBA شریف رفتم که اصلا خوشم نیامد و به نظرم آمد که چند بچه برای نرفتن به خدمت سربازی، سر کلاس MBA نشسته‌اند. این بچه‌ها از فضای کسب‌وکار دور بودند و سوالات عجیب و غریبی می‌پرسیدند چون با محیط‌های کاری آشنایی نداشتند.

به دانشگاه شهید بهشتی و امیرکبیر هم رفتم و نپسندیدم. در نهایت به سازمان مدیریت صنعتی رفتم. با خودم عهد کرده بودم تا زمانی که به درجه‌ای از اعتماد و اطمینان نسبت به موفقیتم نرسم، تیزلند را شروع نکنم و این کار را هم نکردم و بعد از اینکه مدرک MBA را دریافت کردم، تیزلند را شروع کردم.

 

الان تیزلند چه آمار و ارقامی دارد؟

ما الان ۸۰۰هزار عضو داریم. اما به نظر خودم اینها عضو نیستند، چون عضوی که یک بار به سایت تیزلند آمده و مطلبی را دانلود کرده و رفته، عضو محسوب نمی‌شود. از نظر من کاربری عضو محسوب می‌شود که حداقل ماهی یک بار به وب‌سایت سر بزند. با این مشخصات یعنی عضوی که حضورش تداوم داشته باشد، حدود ۳۲۰ هزار عضو داریم که از خدمات تیزلند به صورت مداوم استفاده می‌کنند.

 

تیزلند در حوزه آموزش چه جایگاهی دارد و از چه روش‌هایی برای رشد استفاده کرده است؟

تجربه قبلی من در مدرسه علامه طباطبایی، اهمیت محتوا را به من نشان داد. من سایت این مدرسه را راه‌اندازی کردم و نخستین آزمون آنلاین کشور را هم در همین سایت برگزار کردیم. در سال ۸۴-۸۳، این سایت روزانه تا ۸۰هزار بازدیدکننده داشت و جزو ۱۰۰ سایت برتر ایران بود.

این میزان بازدید صرفا با محتوای آموزشی به دست آمده بود. بنابراین ما فهمیدیم که محتوا چقدر می‌تواند تاثیرگذار باشد. در واقع ما دو کار روی محتوا انجام می‌دادیم؛ هم کیفیت متن را مدنظر داشتیم و هم گوینده متن و منبع آن را. در واقع ما هم روی اینکه چه چیزی می‌گوییم و چه کسی آن را می‌گوید، کار می‌کردیم.

بخشی از کار هم فنی بود اما بخش مهم‌تر، محتوای باکیفیت بود. در تیزلند هم همین روش را در پیش گرفتیم و هدف‌مان ارائه محتوای باکیفیت بوده و شعارمان این است که ما راهنمایی برای انتخاب بهتر هستیم.

تیزلند نخستین دیتابیس مدارس را با امکان نقشه و قابلیت جست‌وجو داشته و محتوایی بی‌طرف ارائه داده است. به لحاظ کیفیت سعی کردیم که محتوای خوبی ارائه کنیم و همین محتوا هم کمک کرده که در حوزه آموزش آنلاین، برند خوشنامی باشیم.

بخش زیادی از خدمات تیزلند در حال حاضر به صورت رایگان است و بخشی هم هزینه دارد. برگزاری وبینار، کلاس‌های آموزشی، فروش کتاب‌های کمک آموزشی و کتاب‌های داستان و… زمینه‌های درآمدزایی تیزلند است. در واقع کاربر بابت خدمات اضافه‌ای که دریافت می‌کند، هزینه می‌پردازد. تیزلند الان بیش از ۲۰ نفر نیرو دارد.

 

بازار آموزش خیلی گسترده‌ است و تیزلند در بخش کمک‌آموزشی این بازار حضور دارد. اندازه این بازار چقدر است؟

من در مورد بازار کمک‌آموزشی‌ها از دبستان تا دبیرستان می‌توانم به دو آمار اشاره کنم؛ یکی از آمارها به گردش مالی سالانه ۸هزار میلیارد تومانی کمک‌آموزشی‌ها در ایران اشاره دارد و آمار دیگر رقم ۱۱هزار میلیارد تومان را برای این بازار برآورد می‌کند. البته بعضی‌ها هم اعتقاد دارند که بازار کمک‌آموزشی ایران بزرگ‌تر از این ارقام است.

 

چه میزان از این گردش مالی چند هزار میلیارد تومانی آنلاین شده است؟

خیلی کم. البته باید بگویم که مثلا فرانش در این حوزه قرار نمی‌گیرد. اما در مجموع و با احتساب همه پلتفرم‌ها، کسب‌وکارها و معلم‌هایی که در این حوزه به صورت آنلاین فعالیت می‌کنند، رقم تقریبی ۵۰۰میلیارد تومان را برآورد کرده‌اند؛ یعنی از کل بازار کمک‌آموزشی که ارقام چند هزار میلیاردی در مورد گردش مالی سالانه‌اش مطرح است، کمتر از ۵۰۰ میلیارد تومان به صورت آنلاین ارائه می‌شود.

تیزلند هم سهم بزرگی ندارد. این درست است که انتظار داشته باشیم کسب‌وکار عادل طالبی که ما معتقدیم فضای دیجیتال مارکتینگ را به خوبی می‌شناسد و تجربه زیادی در حوزه نشر دارد، باید توانسته‌ باشد از فضای آفلاین سهم زیادی بگیرد.

ما کارمان را شروع کرده‌ایم و خوب هم پیش آمده‌ایم و از برنامه‌ای که داشتیم هم جلوتر هستیم. اما برای موفقیت، صرفا آشنایی با علم دیجیتال مارکتینگ دخیل نیست؛ ما رقبای سرسختی مانند گاج و قلمچی و… داریم و حتی گرفتن یک‌دهم سهم بازار هم خیلی سخت است.

الان گاج به حوزه آنلاین آمده و از بازار آنلاین هم سهم بزرگی به دست آورده است، چون آنها زیرساخت‌های حمل‌ونقلی دارند که یک استارتاپ مانند تیزلند ندارد و این برگ برنده آنهاست؛ همانطور که سیستم حرفه‌ای حمل‌ونقل و زنجیره تامین، برگ برنده دیجی‌کالا نسبت به سایر رقبا در بازار است.

موفقیت کسب‌وکارها سه ضلع دارد؛ تامین، لجستیک و مشتری. کلیت مسائلی مانند سئو، اس‌ام‌اس مارکتینگ، ایمیل مارکتینگ و… همگی مربوط به بخش مشتری است. اما دو بخش دیگر است که در نهایت سرنوشت کسب‌وکارها را مشخص می‌کند.

البته در مورد کسب‌وکاری مانند فرانش یا متمّم بحث لجستیک مطرح نیست. اگر فرانش ضربه می‌خورد، به خاطر کیفیت پایین ویدئوهایش است و متمّم به خاطر تامین محتوای خوب، متمّم شده است. ما اغلب در بخش تامین ضعف داریم.

 

پس دلیل اینکه آنلاین‌ها نتوانسته‌اند سهم بزرگی از این بازار بگیرند، تنها برمی‌گردد به ضعف زیرساخت‌ها نسبت به دیگر بازیگران بازار یا مسائل دیگری هم دخیل است؟

به نظر من، تولیدکنندگان محتوا، فضای دیجیتال را نشناخته‌اند. من فکر می‌کنم این مشکل کسب‌وکارها نیست که فضای دیجیتال را نمی‌فهمند بلکه مشکل از ما فعالان حوزه دیجیتال است که با زبان کسب‌وکارها آشنایی نداریم. بنابراین من عقیده دارم که ما دیجیتالی‌ها، فضای آموزش را نشناخته‌ایم و نتوانسته‌ایم با آموزشی‌ها به زبان و ادبیات قابل فهم صحبت کنیم.

عادل طالبی

منظورت از رسیدن به زبان قابل فهم با فضای آموزش چیست؟

به نظرم این مشکل را بسیاری از استارتاپ‌های دیگر هم در مواجهه با بازارهای سنتی دارند. ظاهرا این بحث برمی‌گردد به شناخت بازار و زبان اهالی بازار. همین ایراد به دیجیتال مارکترها هم در ارتباط با شناخت مشتری مطرح است.

بیزینس به دنبال پول‌درآوردن است. هرکس نشان بدهد که می‌تواند به صاحب کسب‌وکار کمک کند تا پول بیشتری به دست بیاورد و با زبان قابل فهم بازار با او صحبت کند، قطعا نتایج خوبی به دست می‌آورد چون ذات بیزینس بر سودآوری است.

بنابراین نظر من این است که دیجیتال و دیجیتال‌مارکترها و دیجیتال‌بازها نتوانسته‌اند با زبان کسب‌وکار صحبت کنند. زبان قابل فهم، زبان بازار و زبان سود و سرمایه‌گذاری است. بنابراین ما زبان این بازارها را نشناخته‌ایم و در واقع من مشکل را از این سمت می‌بینم یعنی سمت دیجیتالی ها.

 

تاریخچه دیجیتال‌مارکتینگ در ایران ‌به سال‌های ۸۲ -۸۱ می‌رسد؛ یعنی حدودا ۱۷، ۱۸سال پیش تاکنون که مدت زمان زیادی است. چرا هنوز این زبان مشترک و قابل فهم ایجاد نشده و موفق عمل نکرده‌ایم؟

درست است؛ موفق نبوده‌ایم و این موفق‌نبودن را زمانی بیشتر متوجه می‌شویم که ایران را با دیگر کشورها و شرکت‌های معتبری که طی همین مدت شکل گرفته‌اند، مقایسه کنیم. می‌بینیم که شرکت‌هایی با کیفیت جهانی شکل گرفته‌اند اما در ایران شاهد راه‌اندازی و رشد چنین شرکت‌هایی نبوده‌ایم.

 

مشکل کجاست؟ مفاهیم را به‌درستی متوجه نمی‌شویم و روندها را به‌خوبی اجرا نمی‌کنیم یا منابع انسانی قدر و بادانشی برای پیشبرد کارها نداریم؟

من آدمی نیستم که مسائل را برون‌اندازی کنم و همیشه معتقدم که اگر مشکلی وجود دارد، بخش زیادی از آن به خود ما برمی‌گردد. همیشه بخش زیادی از ایرادها را متوجه خودمان بدانیم. در این مورد خاص من با قاطعیت می‌گویم که عدم رشد دیجیتال‌مارکتینگ و در نتیجه عدم رشد بسیاری از کسب‌وکارها و راه اندازی‌نشدن بسیاری از ایده‌ها و کسب‌وکارها، رابطه مستقیم دارد با وضعیت سیاسی و اقتصادی کشور ما.

چون تعداد زیادی از افرادی که می‌توانستند بمانند و زمینه‌های رشد اکوسیستم در بخش‌های مختلف و از جمله دیجیتال مارکتینگ را فراهم کنند، به خاطر فشارهای مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی از ایران رفتند. کسانی که نرفته‌اند و در ایران مانده‌اند، دو حالت بیشتر ندارند؛ یا واقعا هیچی بارشان نبوده و دانش به‌درد بخوری نداشته‌اند یا به دلیل علایق فردی و عاطفی در ایران مانده‌اند.

 

پس رفتن این آدم‌ها یعنی خروج دانش و مهارت از اکوسیستم؟

بله. در واقع حرف من این است که افرادی که مهارت به دست می‌آورند و علم این کار را طی انجام کار کسب می‌کنند، بعد از چند صباحی از ایران می‌روند. به همین دلیل تجربه دیجیتال مارکترها به نسل بعدی منتقل نمی‌شود.

این اتفاق پی‌درپی در حال تکرار است، چون این آدم‌ها به خاطر ناملایمات توان ادامه‌دادن ندارند و بنابراین کسی نمی‌ماند که نسل بعدی را پرورش بدهد. این یعنی ما همیشه در حال آزمون و خطا باقی می‌مانیم.

 

ولی مدعیان دیجیتال‌مارکتینگ، تعدادشان کم نیست؛ سوالم این است که جای آن افراد باتجربه‌ای را که از ایران می‌روند، چه کسانی گرفته‌اند؟

جوان‌ترها و البته افراد بی‌دانش. همین جوانانی که الان از آنها ایرادات زیادی می‌گیریم، سه چهار سال دیگر که زمان باردادن و به ثمرنشستن دانش‌شان است، از ایران می‌روند و این چرخه تکرار می‌شود و ما به خانه اول برمی‌گردیم.

 

پس می‌توانیم نتیجه بگیریم که در حوزه دیجیتال مارکتینگ با کمبود نیروی ماهر و کاربلد مواجه هستیم.

قطعا و یقینا همینطور است.

 

وقتی از افراد حرفه‌ای دیجیتال مارکتر حرف می‌زنیم، معمولا دو سه اسم بیشتر به ذهن‌مان نمی‌آید و البته صف طویلی از همایش‌بازها هم هستند که اعتراضات زیادی نسبت به حضورشان وجود دارد. آیا اینها به خاطر خالی‌بودن میدان است که حضورشان پررنگ است یا باید اجازه داد که همه صداها شنیده شوند؟

بد نیست به این نکته هم اشاره کنم که ۳ یا ۴ سال پیش بود که اعتراضاتی نسبت به یکی از همین افرادی که به برگزاری همایش و حرف‌های آنچنانی مشهور بود، وجود داشت و آنها را دزد و کلاهبردار می‌نامیدند.

اما من پستی منتشر کردم و نوشتم که اینکه عده‌ای بیرون گود بنشینند و بقیه را دزد و کلاهبردار بدانند، درست نیست. اگر واقعا به حضور افرادی که به نظر ما دانش واقعی ندارند، معترض هستیم، باید به وسط گود بیاییم و میدان را به آنها ندهیم.

باید محتوای خوب تولید شود و در معرض دید مخاطب قرار داده شود تا مخاطب بتواند غلط را از درست تشخیص دهد. من در همان پست هم نوشتم که در بیشه‌ای که شیر نعره نکشد، قطعا زوزه شغال شنیده می‌شود.

پس آدم‌های باتجربه نباید سرشان را پایین بیندازند و گوشه‌ای بنشینند. اگر به میدان نیایند، دیگرانی با هیاهوی زیاد و توخالی وارد می‌شوند و بازار را بر هم می‌زنند. بنابراین مشکل از آن آدم‌های پرهیاهو نیست، مشکل از افرادی است که در عین داشتن تجربه و مهارت و دانش، بیرون گود نشسته‌اند.

ضمن اینکه همان‌هایی که همیشه معترض به حضور بی‌دانش‌ها هستند، حتی خودشان را نمی‌توانند به‌خوبی معرفی و پروموت کنند چه برسد به اینکه یک سالن همایش را پر از شرکت‌کننده کنند و به درست یا غلط برای‌شان سخنرانی کنند. متاسفانه آدم‌هایی که مهارتی ندارند و تجربه کاری هم ندارند، فنون کشاندن مردم به سالن‌های همایش را یاد گرفته‌اند و چنین گردهمایی‌هایی در غیاب افراد کاردان برگزار می‌شود.

 

در این صورت می‌توانیم نتیجه بگیریم که افراد دارای مهارت در گوشه‌ای نشسته‌اند و حتی ما فعالان اکوسیستم هم آنها را نمی‌شناسیم اما بعد از مدتی که تجربه کسب کردند، به‌راحتی ایران را ترک کرده و مهاجرت می‌کنند.

دقیقا؛ بعد از رفتن‌شان متوجه می‌شویم که چه کسانی را از دست داده‌ایم. بعضی هم که به هر دلیلی ایران را ترک نمی‌کنند، دانش‌شان را با دیگران به اشتراک نمی‌گذارند. اینکه وقتی از دیجیتال مارکتینگ حرف می‌زنیم، تنها دو سه نام به گوش‌مان می‌خورد، به این دلیل است که افراد کاردان زیادی در گوشه‌ای ساکت نشسته‌اند و کار خودشان را می‌کنند و افراد زیادی هم از ایران رفته‌اند. بخش زیادی هم که فقط همایش‌باز هستند.

دلیل گوشه‌نشینی یا بی‌سروصدا کارکردن آدمی مثل حمیدرضا اعتدال‌مهر باید مورد گفت‌وگو قرار بگیرد؛ این آدم ۱۵ سال پیش ایده‌هایی داشت که من امروز از آنها استفاده می‌کنم و کارم را پیش می‌برم. بیزینس اینتلیجنس را من از اعتدال‌مهر یاد گرفتم. همچنین داده‌محوری و بسیاری از مسائلی که امروز در موردشان صحبت می‌کنیم. یا بچه‌های پرشین‌بلاگ مثل عطا خلیقی با آن همه تجربه. من نمی‌دانم چرا هیچ کارگاهی برگزار نمی‌کنند.

من قبلا فکر می‌کردم که اگر برنامه‌نویسی را به کسی آموزش بدهم، برای خودم رقیب ساخته‌ام اما بعد وقتی محمدرضا شعبانعلی آموزه‌هایش را به رایگان در وب‌سایتش منتشر کرد، متوجه شدم که اگر ما به همدیگر کمک کنیم، رقیب درست نمی‌کنیم بلکه کشتی بزرگ‌تری می‌سازیم.

به نظر من بسیاری از افراد کاربلد اهل دیده‌شدن نیستند و بسیاری هم فکر می‌کنند که اگر آموزه‌های‌شان را به دیگران منتقل کنند، برای خودشان رقیب درست کرده‌اند و هنوز دیدگاه انتقال دانش به دیگران در آنها شکل نگرفته است.

 

همه این مسائل موجب‌شده تا تجربه کمی به جوانان اکوسیستم منتقل شود و در این صورت قطعا ریسک‌ها و اشتباهاتی متوجه کسب‌وکارها می‌شود؛ الان چه روندهای اشتباهی در حوزه دیجیتال مارکتینگی که بچه‌های استارتاپی انجام می‌دهند، وجود دارد؟

در حوزه دیجیتال مارکتینگ چیزی که من یاد گرفتم این است که من نمی‌توانم مثلا در هاب‌اسپات یا هر سایت دیگری چیزی را یاد بگیرم و همان را در کسب‌وکار خودم پیاده‌سازی کنم. ما باید ایده‌ها را بگیریم و بعد بومی کنیم. من خیلی درگیر این مسئله بودم که چرا آنچه که در هاب‌اسپات می‌خوانیم، در ایران اجرایی نمی‌شود. یا عملی‌کردن حرف‌ها و ایده‌هایی که در کتاب‌ها مطرح می‌شود، در ایران قابل اجرا نیست و جواب نمی‌دهد.

زمانی متوجه دلیل این مسئله شدم که با مفهوم کالچرمپ یعنی نقشه فرهنگی آشنا شدم. بخشی از نقشه فرهنگی، های‌کانتکست و لوکانتکست بودن است. بعد متوجه شدم که کشور ما جزو کشورهای های‌کانتکست است و شبیه کشورهایی مانند اسپانیا، ایتالیا و ژاپن است.

های‌کانتکست‌ها ویژگی‌های خاص خود را دارند. مثلا برخلاف لوکانتکست‌ها که اگر رابطه‌ای هم شکل می‌گیرد، برای رد و بدل کردن داده و اطلاعات است، در کشوری مانند ایران داده و اطلاعات رد و بدل می‌شود که رابطه ایجاد شود.

یا در ایران صراحت، وقاحت محسوب می‌شود اما در لوکانتکست‌ها، صراحت ارزش محسوب می‌شود. این تفاوت‌ها در کسب‌وکارها هم باید مد نظر باشد. بنابراین نمی‌توان مطالب کتاب‌ها و مقالات را بعینه در ایران پیاده‌سازی کرد، بلکه باید با آزمون و خطا به نتایجی متناسب با نقشه فرهنگی ایران برسیم.

 

اما مسئله مهم این است که به نظر می‌رسد کسب‌وکارها به شکل جزیره‌ای زندگی می‌کنند و دیگران متوجه نمی‌شود که برای حل مشکلات و مسائل‌شان به چه راه‌حل‌هایی می‌رسند؛ یعنی اشتراک‌گذاری تجارب را ما کمتر در اکوسیستم می‌بینیم.

باید نتیجه آزمون و خطاها را با دیگران به اشتراک بگذاریم. ما مدلی داریم مبتنی بر آزمون، نمونه‌های موفق و استانداردها؛ یعنی گزینه‌های مختلف بررسی شده و آزمون‌ و خطاها انجام می‌شود و از بین‌شان، دستاوردهای بهتر به‌عنوان نمونه موفق انتخاب می‌شوند. افرادی این نمونه‌های موفق را انجام می‌دهند تا مشخص شود که از بین اینها چند روند درست وجود دارد که باید انجام شود وگرنه موفقیتی به دست نمی‌آید.

در واقع به این بایدها، استاندارد می‌گویند. استانداردی که ما از آن حرف می‌زنیم، از دل کسب‌وکار بیرون می‌آید و قوانین و ضوابطی که بعضا دولت‌ها تعیین می‌کنند، متفاوت است. تنها با این اقدامات است که بعد از مثلا ۱۰ سال و ثبت چنین تجربه‌هایی و آزمون و خطاکردن‌شان، مشخص می‌شود که برای راه‌اندازی یک کسب‌وکار در حوزه‌ای مشخص، چه عناصری باید رعایت شود و چه کارهایی باید کرد و چه کارهایی را نباید انجام داد، چون دیگر استانداردهای مبتنی بر تجربه و آزمون و خطا داریم که می‌توانیم براساس‌شان کار کنیم.

اما ما در ایران چنین فرایندی را طی نکرده‌ایم چون برخلاف دیگر کشورها که نتایج آزمون‌ها به شکل عام منتشر می‌شود و در اختیار دیگران قرار می‌گیرد، در ایران به دلایل مختلف از جمله مسائل و مشکلاتی که اداراتی چون بیمه، مالیات و نهادهای دولتی و… ایجاد می‌کنند، این اتفاق نیفتاده و چنین داده‌هایی منتشر نمی‌شود.

وقتی داده‌های آزمون‌ها منتشر نشود، نمونه‌های موفق مشخص نمی‌شوند و بدون سرمایه‌گذاری روی نمونه‌های موفق و آزمون و خطا، استانداردها به دست نمی‌آیند. بنابراین چون این فرایند در ایران طی نمی‌شود، به بلوغ نرسیده‌ایم. به این دلیل مهم، باید مهاجرت کاربلدها، عدم تحمل همدیگر و عدم انجام کار درست صنفی و… را هم باید اضافه کرد.

 

عدم انتشار نتایج چنین اقداماتی موجب شده که دیگران از نتایج‌شان چیزی ندانند اما مثلا چون دیجی‌کالا یک روند را در دیجیتال مارکتینگش در پیش گرفته، کسب‌وکارهای دیگری هم از همین روند و ابزار استفاده می‌کنند. نه به این دلیل که مسئله کسب‌وکارشان را حل می‌کند بلکه به این دلیل که دیگران انجامش داده‌اند. ضمن اینکه به جز چند کسب‌وکار بزرگ، ما شاهد هزینه‌کرد قابل توجه از سوی دیگر کسب‌وکارها برای دیجیتال‌مارکتینگ نیستیم و سایر اقدامات کوچک‌ترشده کارهای کسب‌وکارهای بزرگ است. چرا شاهد چنین مسائلی هستیم؟

یکی از مشکلاتی که الان داریم عدم حضور سرمایه‌گذاری خارجی در اکوسیستم است. دیجیتال مارکتینگ وابسته به ابزار است و تفسیر من از دیجیتال مارکتینگ یعنی استفاده از ابزارهای موجود برای رسیدن به اهداف بازاریابی است.

بازاریابی دیجیتال بعضا گران است. نبود سرمایه مناسب در بازار فعلی برای تست و آزمون و عدم فهم سرمایه‌گذاری در حوزه خطرپذیر موجب شده که سرمایه‌های جدی وارد این حوزه نشود. وقتی سرمایه‌ای در این بخش با دید بلندمدت هزینه نشود، دائما شاهد ظهور کسب‌وکارهایی هستیم که در حال آزمون و خطا هستند. بخش دیگری از مسئله برمی‌گردد به این موضوع که ما به شکل درست و حرفه‌ای آموزش نمی‌بینیم.

همین حالا اگر از ما بپرسند که کجا و چه موسسه یا مرکزی دیجیتال مارکتینگ را به صورت حرفه‌ای آموزش می‌دهد، نمی‌توانیم به چندین مرکز اشاره کنیم.

خیلی‌ها به آواتک و سرآوا در زمینه‌های مختلف ایراداتی وارد می‌کنند. من هم می‌گویم خیلی از ایرادها هم که وارد باشد، اما همین ظرفیت موجود و زمینه‌هایی که ایجاد شده، محصول کارگاه‌ها و جلسات آموزشی است که آواتک و سرآوا در آغاز کارشان برگزار کردند. آن کارگاه‌ها و آموزش‌ها خروجی داشت و تعداد زیادی از نیروهایی که در اکوسیستم فعالیت می‌کنند، محصول همان کارگاه‌های آموزشی هستند. الان اگر هم جلسات یا کارگاه‌های آموزشی باشد، نظم و ترتیب و تداوم ندارد. به همین دلیل آموزش در اکوسیستم ضعیف است و جدی گرفته نمی‌شود. به‌ویژه در زمینه آموزش و سرمایه‌گذاری روی دیجیتال مارکتینگ، ضعف اساسی داریم.

 

یعنی مدیران و بنیانگذاران استارتاپ‌های ایرانی نمی‌توانند فیلد جذب سرمایه برای حوزه دیجیتال مارکتینگ را برای سرمایه‌گذار توجیه کنند؟

دو موضوع وجود دارد؛ یکی اینکه بنیانگذاران خیلی بلد نیستند که اهمیت سرمایه‌گذاری روی دیجیتال مارکتینگ را برای سرمایه‌گذار توضیح بدهند و موضوع دوم این است که سرمایه‌گذاران ایرانی دید بلندمدت برای کاشت و برداشت در چند سال بعد را ندارند.

در بسیاری از حوزه‌های بازاریابی دیجیتال مانند کانتنت‌مارکتینگ، سئو، سوشال و..‌. معمولا اولین بازگشت سرمایه حدود ۳سال طول می‌کشد. اما سرمایه‌گذاران ایرانی حوصله و تحمل ۳سال صبرکردن را ندارند و معمولا بعد از گذشت یک ماه، دنبال نتیجه هستند.

ندیدن آموزش‌های لازم برای اینکه چگونه به سرمایه‌گذار روند دیجیتال‌مارکتینگ را توضیح بدهیم، چگونه سرمایه‌گذار را قانع کنیم که نقشه راهی که چیده‌ایم، به موفقیت می‌رسد و… نیز دخیل شده تا در این حوزه با مشکل مواجه باشیم.

 

با وجود چنین مشکلاتی، در اکوسیستم شاهد کمپین‌های تبلیغاتی دیجیتالی زیادی هستیم؛ عادل طالبی چه مشکلاتی در این کمپین‌ها می‌بیند؟ احساس می‌کنم کمی از پاسخ‌دادن به چنین سوالی گریزانی و انگار نمی‌خواهی خودت را درگیر نقدها و انتقادها کنی.

یکی از مشکلات ما در اکوسیستم این است که همدیگر را قبول نداریم؛ کنار هم نمی‌نشینیم و با همدیگر حرف نمی‌زنیم و کار صنفی انجام نمی‌دهیم. به همان نسبت از به اشتراک‌گذاری تجربیات‌مان هم فرار می‌کنیم.

بخش عمده‌ای از کمپین‌هایی که بد اجرا می‌شود، به این دلیل است که ما از تجربیات دیگران بی‌خبریم و اشتباهات زیادی را مرتکب می‌شویم که این مسئله هم برمی‌گردد به عدم نشر داده و عدم به اشتراک‌گذاری داده‌ها و تجربیات‌مان. من فکر می‌کنم اگر داده‌ها به اشتراک گذاشته شود، از هدررفت سرمایه جلوگیری می‌کنیم.

 

ظاهرا بسیاری از کمپین‌ها و طراحان‌شان را دارای اشکال می‌دانی. می‌خواهم با پاسخ‌دادن به این سوالات به نوعی انتقال تجربه بشود به آنهایی که تازه‌کار هستند و شاید به ظاهر اکوسیستم نگاه می‌کنند و به دنبال تقلید می‌روند. الان افراد زیادی به‌عنوان دیجیتال‌مارکتر فعالیت می‌کنند که ممکن است مورد اعتماد کسب‌وکارهای کم‌تجربه قرار بگیرند. باید کمی شفاف‌سازی شود که جوان ها با دید بازتری فعالیت کنند.

نظر من این است که ۹۰ درصد استارتاپ‌های ایرانی به این دلیل شکست می‌خورند که بازاریابی نمی‌دانند. همچنین ۹۰ درصد افرادی که با نام دیجیتال‌مارکتر فعالیت می‌کنند، مارکتینگ را نمی‌فهمند. اعتقاد من این است که بازاریابی دیجیتال یعنی استفاده از ابزارهای موجود در فضای دیجیتال برای رسیدن به اهداف بازاریابی. یعنی اگر بازاریابی ندانی و نتوانی اهداف را تعیین کنی، دیجیتال‌مارکتینگ نخواهی داشت.

دیجیتال‌مارکتینگ یک بخش کوچک از مارکتینگ است، اما در هر حال جزئی از فرهنگ مارکتینگ است. اما باز هم ابر بزرگی داریم به نام مارکتینگ که دیجیتال مارکتینگ درون آن قرار دارد؛ یعنی کسی نمی‌تواند مارکتینگ را روشی سنتی و دیجیتال مارکتینگ را راهبردی جدید قلمداد کند.

اگر کسی بازاریابی نداند، نمی‌تواند مدعی تسلط بر دیجیتال‌مارکتینگ باشد. وقتی کسی بازاریابی می‌داند، در آن صورت استفاده از دیجیتال‌مارکتینگ را بررسی می‌کند که کجا و چه زمانی و برای چه کسب‌وکاری جواب می‌دهد. عده‌ای می‌گویند که مارکتینگ مرده و حالا عصر دیجیتال مارکتینگ است! این اشتباه محض است. ما مارکتینگ داریم و در دل آن دیجیتال‌مارکتینگ هم به‌عنوان یک امکان وجود دارد که می‌توان با توجه به کسب‌وکار از آن استفاده کرد.

حالا چند نمونه را می‌توان ذکر کرد؛ آیا اپلیکیشن روبیکا با دیجیتال‌مارکتینگ می‌توانست نصب بگیرد؟ پاسخ منفی است. جای درست تبلیغات روبیکا، تلویزیون بود. یا اپلیکیشن آپ می‌توانست با بنر، کانتنت مارکتینگ یا گوگل ادز و سوشیال مدیا، ۳۰ میلیون نصب بگیرد؟

ابدا نمی‌توانست. اصلا مخاطبش در این حوزه‌ها حضور ندارد. مخاطب عام دارد، پس باید در تلویزیون و بیلبورد دیده شود. آیا رکاب باید روی بیلبورد می‌رفت یا زود بود؟ این نکته باید بررسی شود. نه فقط در ایران بلکه در آمریکا و کشورهای صاحب اکوسیستم‌های بزرگ استارتاپی هم داستان همین است.

در مرحله نخست کسب‌وکارهای زیادی شکست می‌خورند و بعد چند تحلیلگر، با استفاده از داده‌هایی که در اختیارشان قرار می‌گیرد، آنالیز کرده و نتایج را شفاف منتشر می‌کنند. مثلا می‌گویند که فلان کسب‌وکار، به این دلایل پنج‌گانه و به دلیل فلان استراتژی غلط شکست خورده است.

 

 

منبع:

https://www.khabaronline.ir/news/1295339/%DB%B9%DB%B0-%D8%AF%D8%B1%D8%B5%D8%AF-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%A7%D9%BE-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D9%86%D8%AF-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%A8%DB%8C

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 230
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 28
  • باردید دیروز : 14
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 94
  • بازدید ماه : 669
  • بازدید سال : 4,813
  • بازدید کلی : 16,238